خورشید مردد است، کمرنگ شده
هر چیز که دست می زنم سنگ شده
انگار که حال و روز دنیا خوش نیست
شاید که دلت برای من تنگ شده
همه چیزش
از صبح شروع می شود
روز و من،
از تو،
با صدایت،
که می گویی صبح است،
بلند شو، تا ببوسمت…
تو ماه عسل طرف اعدامی بود زن باهاش ازدواج کرد. حالا من یبار اسهال داشتم رفتم دسشویی پی امو دیر جواب دادم باهام کات کرد.